((((((((گنجینه وحی ))))))))

حکایات قرآنی

اگر بد کنى به خود کنى

در عهد رسالت سیدالمرسلین(صلى الله علیه وآله) چون این آیه فرود آمد که:«اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُم لاَِنْفُسِکُمْ وَ اِنْ اَسَأْتُم فَلَها.»«اگر کار نیک به جاى آورید براى خود انجام دادهاید و اگر کار بد انجام بدهید به خود باز مىگردد.»یکى از یاران رسول خدا (بقیه در ادامه مطلب)

زنى که همیشه بسم الله الرحمن الرحیم می گفت 

در تحفةالاخوان حکایت شده است که مردى منافق زن مؤمنى داشت که در تمام امور خود به اسم بارى تعالى مدد میجست و در هر کار «بسم الله الرحمن الرحیم» میگفت و شوهرش از توسل و اعتقاد او به بسم الله بسیار خشمناک میشد (بقیه در ادامه مطلب)

تکلم با قرآن

گویند: شخصى زنى را در بادیه تنها دید، گفت: کیستى؟ جواب داد:«وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ.»«بگو سلام بزودى میدانید!»از قرائت این آیه فهمیدم که می گوید: اوّل سلام کن، سپس سئوال! که سلام دادن علامت و وظفیه شخصى است (بقیه در ادامه مطلب)


اگر بد کنى به خود کنى

در عهد رسالت سیدالمرسلین(صلى الله علیه وآله) چون این آیه فرود آمد که:«اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُم لاَِنْفُسِکُمْ وَ اِنْ اَسَأْتُم فَلَها.»«اگر کار نیک به جاى آورید براى خود انجام دادهاید و اگر کار بد انجام بدهید به خود باز مىگردد.»یکى از یاران رسول خدا نظر به جمال این معنى انداخت و شب و روز این آیه را مىخواند.یکى از جهودان را بروى حسد آمد و آتش حسد در نهاد او افروخته گشت و گفت: باش تا من این کار را بر خلق ظاهر کنم.پس قدرى حَلوا بساخت و زهر در آن تعبیه کرد و بدان مرد داد تا آن را بخورد.مرد آن را بستد و به صحرا برون آمد.دو جوان را دید که از سفر مىآمدند و اثر سفر در ایشان ظاهر گشته، آن صحابى ایشان را گفت: نان و حلوا رغبت دارید؟ گفتند: بلى.مرد نان و حلوا پیش ایشان بنهاد.در حال بخوردند و بیفتادند و بمردند.آن خبر به مدینه افتاد، او را بگرفتند و پیش سیدالمرسلین(صلى الله علیه وآله)آوردند.رسولخدا(صلى الله علیه وآله) از وى پرسید: آن نان و حلوا را از کجا آوردى؟ گفت: فلان زن جهود داده است.آن زن را بطلبیدند، چون بیامد، آن دو جوان را بدید و هر دو پسران او بودند که به سفر رفته بودند.زن جهود در دست و پاى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) افتاد و گفت: صدق این مقامت مرا معلوم شد که من اگر چه بد کردم با خود کردم، و آن به من بازگشت و تحقیق معنى این آیه بدانستم.

زنى که همیشه بسم الله الرحمن الرحیم می گفت 

در تحفةالاخوان حکایت شده است که مردى منافق زن مؤمنى داشت که در تمام امور خود به اسم بارى تعالى مدد میجست و در هر کار «بسم الله الرحمن الرحیم» میگفت و شوهرش از توسل و اعتقاد او به بسم الله بسیار خشمناک میشد و از منع او چاره نداشت تا آنکه روزى کیسه کوچکى از زر را به آن زن داد و گفت او را نگاه بدارد! زن کیسه را گرفت و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» آن را در پارچهاى پیچید وگفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» و آن را در مکانى پنهان نمود و بسم الله گفت.فرداى آن روز شوهرش کیسه را سرقت نمود و به دریا انداخت تا آنکه او را بى اعتقاد و شرمنده کند.پس از انداختن کیسه در دریا به دکان خود نشست و در بین روز صیادى دو ماهى آورد که بفروشد.مرد منافق آن دو ماهى را خرید و به منزل خود فرستاد که آن زن غذایى از براى شب او طبخ کند.چون زن شکم یکى از آن ماهیان را پاره نمود کیسه را در میان شکم او دید! بسمالله گفت و آن را برداشت و در مکان اوّل گذاشت.چون شب شد و شوهرش به منزل آمد زن ماهیان بریان را نزد او حاضر ساخته، تناول نمودند.آنگاه مرد گفت: کیسه زر را که نزدت به امانت گذاشتم بیاور.آن زن برخاسته، «بسم الله الرحمن الرحیم» گفت و آن را در پیش شوهرش گذاشت.شوهرش از مشاهده کیسه بسیار تعجب نموده و سجده الهى را به جاى آورد و از جمله مؤمنان گردید.

تکلم با قرآن

گویند: شخصى زنى را در بادیه تنها دید، گفت: کیستى؟ جواب داد:«وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ.»«بگو سلام بزودى میدانید!»از قرائت این آیه فهمیدم که می گوید: اوّل سلام کن، سپس سئوال! که سلام دادن علامت و وظفیه شخصى است که بر دیگرى وارد میشود.به او سلام کردم و گفتم: در این بیابان آن هم تنها چه میکنى؟ پاسخ داد:«مَنْ یَهْدِ اللهُ فَمالَهُ مِنْ مُضِلٍّ.»«کسى را که خدا هدایت کند گمراه کنندهاى براى او نیست.»از این آیه شریف دانستم که راه را گم کرده ولى براى یافتن مقصد به حضرت حقّ امیدوار است.گفتم: از جنّى یا آدم؟ جواب داد:یابَنى آدم خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِد.»«اى فرزندان آدم زینتتان را نزد هر مسجد بردارید.»از قرائت این آیه فهمیدم که از آدمیان است.گفتم: از کجا میآیى؟ پاسخ داد:«یُنادَونَ مِنْ مَکان بِعید»«از جایى دور ندا داده میشوند.»فهمیدم از راه دور میآید.گفتم: کجا میروى؟ جواب داد:«ولِلّهِ عَلى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ اِلَیْهِ.»«بر مردم است که براى خداوند حج به جاى آورند، البته کسى که استطاعت به سوى آن پیدا کند.»فهمیدم قصد خانه خدا دارد.گفتم: چند روز است حرکت کردهاى؟ گفت :«وَ لَقَدْ خَلَقْنا السَّمواتِ وَالا ْ َ رْضَ وَ ما بَیْنَهُما فى سِتَّةِ اَیّام.»«ما آسمانها و زمین و هر چه را بین این دو است در شش روز خلق کردیم.»فهمیدم شش روز است از شهرش حرکت کرده و به سوى مکه مىرود.پرسیدم غذا خوردهاى؟ جواب داد:«وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَاْکُلُونَ الطَّعامَ.»«ما پیامبران را مثل فرشتگان بدون بدن قرار ندادیم تا غذا نخورند.»فهمیدم چند روزى است غذا نخورده است.گفتم: عجله کن تا تو را به قافله رسانم.جواب داد:«لایُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً اِلاّ وُسْعَها.»«خداوند هیچ کسى را بیشتر از طاقتش تکلیف نمىکند.»فهمیدم که مثل من در حرکت تندرو نیست و طاقت ندارد.به او گفتم: بر مرکب من در ردیف من سوار شو تا به مقصد برویم.پاسخ داد:«لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ اِلاّالله لَفَسَدَتا.»«اگر در آسمان و زمین چند خدا غیر از خداى یگانه بود فاسد مىشدند.»آگاه شدم که تماس بدن زن و مرد در یک مرکب یا یک خانه و یک محل موجب فساد است.به همین علّت از مرکب پیاده شدم و به او گفتم: شما به تنهایى سوار شوید.وقتى سوار شد گفت:«سُبْحْانَالَّذى سَخَّرَ لَنا هَذا وَ ما کُنّا لَهُ مُقْرِنینَ.»«منزه است خداوندى که براى ما این (کشتیها) را مسخر گردانید و ما هرگز قادر به تسخیر آن نبودیم.»وقتى به قافله رسیدیم گفتم: در این قافله آشنایىدارى؟جواب داد:«وَ ما مُحَمَّدٌ الاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الّرُسُلُ.»«محمد نیست مگر رسولى و قبل از او رسولانى دیگر بودهاند.»«یا یَحْیى خُذِالْکِتابَ بِقَّوة.»«اى یحیى کتاب را باقوّت بگیر.»«یا مُوسى اِنّى اَنااللهُ..»«اى موسى منم خداوند.»«یا داوُودُ اِنّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فى الا ْ َرْضِ.»«اى داوود ما تو را در زمین جانشین و خلیفه قرار دادیم.»از قرائت این چهار آیه دانستم که چهار نفر آشنا به نام محمد و داوود و یحیى و موسى دارد.چون آن چهار نفر نزدیک آمدند این آیه را خواند:«اَلْمالُ وَ الْبَنُونُ زینَةُ الْحَیوةِ الدُّنْیا.»«مال و فرزندان زینت زندگانى دنیوى هستند.»فهمیدم این چهار نفر فرزندان او هستند.به آنها گفت:«یا أَبَتِ اسْتاجِرْهُ إنَّ خَیْرَ مِنْاسْتَاْجَرْتَ الْقَوِىُّ الاَْمینَ.»«اى پدر، موسى را به خدمت گیر بهترین کسى که باید به خدمت برگزینى کسى است که امین و توانا باشد.»فهمیدم به آنها گفت: به این مرد امین که زحمت کشیده و مرا تا اینجا آورده مزد دهید.آنها هم به من مقدارى درهم و دینار دادند و او حسّ کرد کم است.گفت:«واللهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ.»«خداوند براى کسى که بخواهد، پاداش را دوچندان گرداند.»فهمیدم مىگوید به مزد او اضافه کنید.از رفتار آن زن سخت به تعجب آمده بودم و به فرزندانش گفتم: این زنِ با کمال که نمونه او را ندیده بودم کیست؟ جواب دادند: این زن، فضّه خادم حضرت زهرا(س) است که بیست سال است جز با قرآن سخن نگفته است.